دیروز کلی با محسن بوم بوم بازی کردم...
البته دیگه بوم بوم نیس، بوس بوسه...اگه گفتی چرا؟
.
چون عاشق اتو"بوس" ه
وفتی از 6 کیلومتری اتوبوسو می بینه شروع میکنه به بوس کردن!!
خیلی عاشقشم:*:*:*
.
.
.
الان که دارم مینویسم داره ماشین بازی میکنه... هر روز صبح منتظرم محسن بیاد تو اتاق و منو بیدار کنه، خیلی لذت بخشه قیافه ی نازش اولین چیزی باشه که می بینی، پر از انرژی میشی و خنده!!
.
.
.
تازه، دلشم خیلی نازکه
یه روز داشتیم بازی میکردیم دستشو زد تو صورتم،منم یه آی آی الکی کردم دیدم محسن زد زیر گریه...
الهی قربونش بشم هم میخواد شیطونی کنه هم دلش نرمو نازکه
.
.
.
به "ده ده" میگه "ده غوم"، نمیدونم چطوری این لغت زیبارو کشف کرده، اما توی فرهنگ لغات محسنی جای خوبی وا کرده و مورد استقبال عمه اش هم قرار گرفته.
.
.
.
تازه این آقا محسن، چشمان تیز همچون عقابی هم داره، باورت نمیشه هواپیماهارو از فرسنگ ها اون طرف تر شناسایی میکنه و به همه نشون میده
.
.
.
خلاصه خیلی قصه دارم که واستون بگم
اما...
باشه واسه دفعه بعد!